سال بگذشت.داشت یک پیام

نبردی از عالم حتی یک جام

هرکه نوشید زاین عالم شراب قدرت

بگذاشت روزی قدرت .مقام .نام

 

 

من از ناله ی نامردان مرد شدم

من از سرمای بهاران سرد شدم

تورا دیدم دل را زچشمت باختم

در رکاب تو ز خویش بی خرد شدم

 

حال که یل شدی ره ذلت بیاموز

بعد گذشت ایام ره عبرت بیاموز

آنان بی هدف رفتن هیچ

تو ره کمک به مردم ملت بیاموز

 

همه چیز نزد یار باشد

قلب جعبه اسرار باشد

کلید جعبه.عشق است

معشوق فکر لحظه دیدار باشد

 

فرهاد(محمداحمدی)

تعداد صفحات : 7

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد


Up Page
کد پرش به بالای صفحه وب