دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را | دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا | |
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز | باشد که بازبینیم دیدار آشنا را | |
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون | نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا | |
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل | هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا | |
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت | روزی تفقدی کن درویش بینوا را | |
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است | با دوستان مروت با دشمنان مدارا | |
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند | گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را | |
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند | اشهی لنا و احلی من قبله العذارا | |
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی | کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را | |
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد | دلبر که در کف او موم است سنگ خارا | |
آیینه سکندر جام می است بنگر | تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا | |
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند | ساقی بده بشارت رندان پارسا را | |
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود | ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را |
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها |
|
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها |
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید |
|
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها |
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم |
|
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها |
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید |
|
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها |
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل |
|
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها |
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر |
|
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها |
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ |
|
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها |
آه، تا قله هیچ راهی نیست
گفته بودند بعد از این قله
پشت این کوه، زندگی جاریست
قله شد فتح
ای دریغ آری
باز هم بود قله های دگر
باز شیب و فراز تکراری.
دریا، صبور و سنگین
می خواند و می نوشت:
«من خواب نیستم!
خاموش اگر نشستم،
مرداب نیستم!
روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم؛
روشن شود که آتشم و آب نیستم.»
به سلامتی دیوار!
نه به خاطرِ بلندیش، واسه اینکه هیچوقت پشتِ آدم روخالی نمیکنه.
به سلامتی سایه!
که هیچوقت آدم رو تنها نمیذاره.
به سلامتی کرم خاکی!
نه به خاطر کرمبودنش،به خاطر خاکیبودنش.
اگر روزی خیانت دیدی، بدان که قیمتت بالاست.
خوشبختی فاصله این بدبختی است تا بدبختی دیگر.
ازدواج مثل بازار رفتن است تا پول و احتیاج و اراده نداری بازار نرو.
وقتی زندگی صد دلیل برای گریه کردن به شما نشان می دهد، شما هزار دلیل برای خندیدن به آن نشان دهید.
اگر می خواهید دشمنان خود را تنبیه کنید، به دوستان خود نیکی کنید.
سخنانی از چاپلین