شعرطنز2


پسرم، در زمان دَقیانوس
پسری بود نام او «قُلیوس»
 
مثل آشیل بود و رویین تن
بدنش سفت بود عین چُدَن
 
بود هنگام جنگ در کشور
دست تنها، حریف یک لشکر
 
نه کس مثل و هم ردیفش بود
نه کس در جهان حریفش بود
 
تا زد و عشق بر دلش تابید
شُتُر عشق بر دَرَش خوابید
 
پهلوان را به یک دراز و نشست
دختری ریزه میزه، داد شکست
 
در نبرد جمالِ صورت و صوت
ای بسا پهلوان که شد ناک اوت
 
می کند هرکسی، به هر تقدیر
پیشِ یک دلبری گلویش گیر
 
نرود عشق، خواه یا نا خواه
تا نشیند طرف به خاک سیاه
 
باری آن پهلوان نام آور
داد تغییر شغل و شد شوهر
 
بعد عمری نبرد مردانه
شد سلحشور آشپزخانه
 
وز پس عشق نا بهنگامی
از شکوهش نماند جز نامی


ای بسا مردمان که گمنامند
کشته ی عشق نابهنگامند
 
عاشق یار دلفروز شدند
نشکفتندو غنچه سوز شدند
 
نیست در عشق ،نام و پول و پله
پسرم بیخودی نکن عجله




آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









Up Page
کد پرش به بالای صفحه وب